بارها شنيدهايم كه براي خوشبختي عشق لازم است ولي كافي نيست، عشق به ما نيرو، استقامت، جرات، پشتكار، اميد، هيجان و انگيزه حركت ميدهد تا با آگاهي، عقل و درايت و تلاش رودخانه متلاطم زندگي را به سلامت طي كنيم. بدون آگاهي و تعهد، عشق، تنهايي ما را به هيچجا رهنمون نخواهد شد. سعي ميکنم به برخي از رايجترين باورهاي درست و نادرست درباره عشق و ازدواج اشاره کنم.
8 باور غلط درباره عشق و ازدواج
1. هر كسي نيمهگستردهاي دارد (تفكر جادويي): برخي بر اين باورند نظام هستي آنچنان برنامهريزي و تنظيم شده است كه براي هر فردي يك نفر و فقط يك نفر به عنوان جفت مناسبش ساخته شده يا بايد منتظر باشد تا تقدير و سرنوشت آن فرشته گمشده (يا سواركار با اسب سفيد) را طي يك حادثه اتفاقي در برابر او ظاهر كند، يا اينكه افراد معتمدي را امتحان كند تا اينكه نيمهاش را پيدا كند. گروه اول براي پيدا كردن همسر و ايجاد رابطه تلاش نخواهند كرد مگر سطحي و گروه دوم از يك رابطه به رابطهاي ديگر ميروند تا شايد گمشده خود را پيدا كنند.
2. در صورت از دست دادن معشوقشان ديگر نبايد رابطه جديدي را آغاز كنند! در حالي كه واقعيت امر اين است كه براي هر فردي بالقوه جفت و همسرهاي متعددي وجود دارد و تنها قانون حاكم بر نظام هستي اين است كه افراد با عقل، منطق و تلاش، همسر مناسب خود را پيدا كنند و اگر هم اشتباهي كردند مسئوليت خود را بپذيرند و در جبران و اصلاح آن بكوشند.
3. فقط با همسر كامل و بيعيب و نقص ميتوان در زندگي اشتراكي به خوشبختي رسيد! برخي افراد به دليل مطلقگرايي (خوب يا بد، سياه يا سفيد) يا كمالپرستي(بهترين، برترين، هميشه 20)، دنبال يك فرد كامل و تقريبا بيعيب و نقص هستند و به اين ترتيب بسياري از فرصتهاي طلايي را از دست ميدهند. چون هميشه معايبي براي رد كردن طرف مقابل پيدا خواهندكرد. عدهاي همچون پيوند عاطفي ناامني داشتهاند به ديگران اعتماد نميكنند و ناخودآگاه دنبال مدرك و دليل براي رد طرف مقابلاند. در حالي كه همسر كامل وجود ندارد و اساسا فلسفه ازدواج شروع با حداقل معيارهاي لازم و اساسي و تلاش براي رسيدن به حداكثرهاي ايدهآل (رشد و نمو) است. احتمال موفقيت و خوشبختي در ازدواجي بيشتر خواهد بود كه تجانس و تشابه بين زوجين بيشتر باشد و اگر يكي خيلي برتر از ديگري باشد دير يا زود رابطه دچار مشكل ميشود.
4. برخي افراد به دليل ترس از شكست يا ترس از رابطه فكر ميكنند فرد بايد از تمام جهات كامل باشد تا قدم براي ازدواج بردارد. در حد يك روانشناس آگاهي و اطلاعات لازم براي ازدواج را داشته باشد، از لحاظ جسماني بيعيب و نقص و از نظر مادي در رفاه باشد(ماشين، خانه، شغل و…) اين نوع تفكر حتي اگر فرد به اين حد هم برسد چند عيب عمده دارد:
– انتخابهايش محدود ميشود، چون بايد فردي در سطح خود پيداكند.
– بهترين سنين فرزنددار شدن را از دست ميدهد.
– انگيزهاش براي ازدواج كمتر و شك و ترديدهايش بيشتر ميشود.
– احتمال اينكه طعمه و گرفتار آدمهاي متقلب و سوءاستفادهگر قرارگيرد، بيشتر ميشود و در بسياري موارد دست به انتخابهاي كاملا غلط ميزند.
5. براي يك ازدواج موفق مهم نيست كه با چه كسي ازدواج ميكنيد، مهم اين است كه چقدر تلاش ميكنيد! افراد با چنين تفكري بدون در نظر گرفتن تضادها، تشابهات ارزشها، اهداف، انتظارات و… وارد يك رابطه و ازدواج نابرابر و سوءاستفادهگرانه ميشوند و دير يا زود هر دو طرف از پا درخواهند آمد. خميرمايه چنين طرز تفكري اين است؛ خودم درستش ميكنم! در حالي كه ازدواج مثل بازي پينگپونگ است كه هر دو بايد لذت ببرند.
6. تضاد بين زوجين باعث بهبود و استحكام ازدواج ميشود! شايد ابتدا شخصيتهاي متفاوت باعث هيجان و رضايتخاطر ظاهري شود ولي ديري نميپايد.
7. عشق بهتنهايي براي ازدواج كافي است! اصلا! مخصوصا اگر شهواني باشد. براي انتخاب همسر بايد براساس دل (احساسات و عواطف) عمل كرد. كودك 7 تا 10 ساله فقط براساس حواس، تخيلات و هوشش دنيا را درك و ارزيابي ميكند! از ويژگيهاي اين افراد اين است كه وقتي ميپرسيم چرا عاشق اين فرد شدهايد؟ معمولا يا دليلي براي آن ندارند و اگر هم داشته باشند يا بيشتر به صورت نداشتن معايب است(دروغ نميگويد، خشن نيست) يا اينكه محاسن نسبت داده شده نادرست و غيرمنطقي است (فهيم و با پشتكار است ولي در سن 28 سالگي هنوز نه تحصيلات دارد نه شغل!)
انسان سالم كسي است كه با عقل جاده و مسير و با دل و احساس ، انرژي رفتن در مسير را انتخاب ميكند.
8. ازدواج و انتخاب همسر به شانس بستگي دارد! ميگويند ازدواج هندوانه دربسته است. اگر ما شانس را به عنوان سرنوشت محتوم در نظر بگيريم ديگر تلاش، اختيار، كوشش، تفكر و در يك كلام هستي بيمعني خواهد بود. تفاوت انسانهاي عاقل و توانمند با ديگران در اين است كه آنها خود سرنوشتشان را مينويسند و ميسازند ولي سرنوشت كار ديگران را (تقدير ارباب مردان ترسو و برده مردان شجاع است).
12 باور درست درباره ازدواج
1. يكي از مهمترين علتهاي شكست در ازدواج توقع و تصورات غلط از ازدواج است. خوشبختي به خوديخود رخ نميدهد، بلكه ساخته ميشود. به همان اندازه انتخاب و داشتن همسر خوب، تلاش در حفظ آن نيز مهم است.
2. ازدواج دواي هيچ دردي نيست. حكم غذا را دارد، نه دارو. ازدواج باعث رفع هيچيک از مشكلات رواني نميشود.
3. ازدواج وسيله است، نه هدف. بسياري از ازدواجهاي غلط و ناموفق به اين دليل رخ ميدهد كه افراد آن را يك هدف قرار ميدهند(به هر ترتيبي شده بايد ازدواج كرد) در نتيجه براي رسيدن به آن گاهي بسياري از اصول عقلاني و حتي اخلاقي را نيز ناديده ميگيرند و زير بار انتخاب غلط ميروند يا بدون آمادگي و شرايط لازم درگير آن ميشوند.
4. بسياري از مشكلات و اختلافهاي زناشويي از بين نميروند، بلكه همين كه به اين تفاهم برسيد كه در زمينههايي با هم اختلافنظر داريد و به يك سازگاري و توافق دونفره برسيد كافي است.
5. زوجهاي موفق و خوشبخت نيز گاهي بحث و كشمكش دارند و اگر اين طور نباشد بايد در صحت و سلامت ازدواجشان شك كرد. خوبیت زوجهاي موفق در اين است كه ميدانند چگونه به درستي با اختلافها و مشكلها روبروشوند و به تفاهم برسند. آنها به تفاوتها احترام ميگذارند و با ديد برنده و بازنده به مسائل نگاه نميكنند.
6. در زندگي مشترک هيچ فايده و قانوني وجود ندارد مگر اينكه زوجين با هم آن را وضع كرده باشند. ازدواج مثل درختي است كه در صورت عدم آبياري و مراقبت، دير يا زود پژمرده خواهدشد. مشكلها و اختلافهاي جدي زناشويي با ورود بچهها برطرف نميشود.
7. اگرچه هرچه اشتراكها و شباهتهاي بين زوجين بيشتر باشد امكان به وجود آمدن صميميت بيشتر است. ولي اين به آن معني نيست كه زوجين هميشه بايد در تمام لحظههاي خوششان با هم باشند.
8. رابطه زناشويي يك رابطه 50/50 سپس 100/100 است. يك ازدواج زماني ميتواند موفق باشد كه در رابطه، هر يك از طرفين با تمام صفات خوب خود باشند و اشتباه ديگري را مجوزي براي خطاي خود ندانند.
9. زوجين نه مكمل يكديگر، بلكه پشنیبان و تقويتكننده همديگر هستند. هر يك از زوجين افرادي عاقل، بالغ، كامل و توانمندي هستند كه ميتوانند زندگي خود را به تنهايي و با خوشي بگذرانند ولي با آگاهي و انتخاب تصميم ميگيرند با ديگري و كمك به هم مسير رشد و كمال را دلپذيرتر، معنيدارتر و بهتر طي كنند.
10. اولين شرط و لازمه ارتباط خوب و موثر زناشويي ابراز صحيح، صريح و شفاف احساسات، نظرات و خواستههای دو طرف هست.
11. اگر در ازدواج قرار باشد یک نفر تغيير كند آن يك نفر خود ما هستيم!
12. اگرچه مشورت با والدين نشانه سلامت عقل است ولي اين شما هستيد كه ميخواهيد با همسرتان زندگي كنيد، نه آنها.